حضرت مولانا » دیوان شمس » غزلیات »غزل شمارهٔ ۱۳۴۸

 

امروز روز شادی و امسال سال گل

نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

گل را مدد رسید ز گلزار روی دوست

تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل

مستست چشم نرگس و خندان دهان باغ

از کر و فر و رونق و لطف و کمال گل

سوسن زبان گشاده و گفته به گوش سرو

اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل

جامه دران رسید گل از بهر داد ما

زان می‌دریم جامه به بوی وصال گل

گل آن جهانیست نگنجد در این جهان

در عالم خیال چه گنجد خیال گل

گل کیست قاصدیست ز بستان عقل و جان

گل چیست رقعه ایست ز جاه و جمال گل

گیریم دامن گل و همراه گل شویم

رقصان همی‌رویم به اصل و نهال گل

اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست

زان صدر بدر گردد آن جا هلال گل

زنده کنند و باز پر و بال نو دهند

هر چند برکنید شما پر و بال گل

مانند چار مرغ خلیل از پی فنا

در دعوت بهار ببین امتثال گل

خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار

می‌خند زیر لب تو به زیر ظلال گل


Comments